خداوند مقربترین بندگان
خویش را از میان عشاق
بر میگزیند تا گره کور دنیا را
به معجزه عشق بگشایند...
این روزها برخی میپرسن رهبری تا کجا قرار با این شیوه حمایتی جلو بره
ساختارها مگه چقدر مهم ان
درد مردم رو مگر نمیبینه
تاریخ میگه ولی جامعه تا گودی قتلگاه میره فقط برای اینکه حجت تامه باشه برای اون نسل و همه تاریخ
تا زمانی که تربیت نشیم ولی خدا هزینه میده
هزینه بقای من و شما
کما اینکه در سازش امام حسن میگویند که شیعه را در هر کوی برزن سر میبریدن اگر چنین نمیکرد
بقای ما را و بقای ساختاری که امثال ما در آن رشد کند رو ترجیح میدن
بیاییم با تربیت تر باشیم
تا دست ولی خدا برای ایجاد مدینه فاضله باز باشد
آهسته قدم بزن خدا میداند
جامانـده دلی به زیر پایت زائــر
گاهی فکر میکنم شاید مسلم بود که باعث شد هزارهای بگذرد و هنوز زمین در اغما به سر ببرد
و اهل آن بگویند طبیب دوار بطبه سخن از گذشتههاست و در عصر ما جایی ندارد
وقتی کسی که همه قلبت عاشق اوست در آخرین نجوایش بخواند
اگر خودم به تو گفتم بیا، نیا برگرد
و گمان کنی که ذرهای از حس شرمش کوهها را آب میکند
شاید حق داشته باشی که نخواهی مسلمیدیگر، چنین زخمیبردارد
پ ن:
قول میدهم که همه چیز عوض میشود
یکبار دیگر بیا و بگو فلیرحل معنا..و قسم به خدای کعبه دیگر نیاز نخواهد بود از مکه خارج شوی
سپاهیان زینب کبری همه بندهای پوتینهایشان را گره زده و سربندهای شهادتشان را محکم بستهاند.
بارها شده بود که رفقا بهم میگفتن پسر تو خیلی دیوونهای اما موضوعی که دربارهاش حرف میزدیم برای من حساسیتی نداشت اما جدیداً داره اتفاقاتی میافته که خودم هم توی آینه به شخص روبرو میگم
پسر تو خیلی دیوونهای
نمونهاش هم تیتر بالا وسط غرق شدن زمانی که نفس هم تمام شده بود و فقط یه صفحه روشن که آن هم به سمت تاریکی میرفت، یه لحظه با خودم گفتم چه حس قشنگی وبه جای گرفتن دست نجات غریق مبهوت اون حس شدم. خیلی لذت بخش بود
یا همین دیروز وقتی کنار دیگ کله پا شدم و قابلمه چپ شد به جای اینکه خودم رو از گاز دور کنم دست بردم قابلمه رو بگیرم غذای ۴۰ تا یتیم آل محمد(ص) نزیره گرسنه بمونن
دستم نرسید اما خدا قابلمه رو نگه داشت
بعد از کشیدن یه نفس راحت خطاب با صاحب درد در کمر و دست و بال! گفتم پسر تو خیلی دیوونهای
این اتفاق زمانی هم که با موتور توی اتوبان غلت میزدم اما نگذاشتم نون شام همون ایتام سابق به زمین بخوره هم اتفاق افتاد.
مدتیه میخوام دیوونه نباشم اما یکی درون خودم در اوج حوادث کار خودشو میکنه
دعا کنید آدم بشه
بی غبار آمدهام پیش تو آیینه شوم
تا خودت را به تماشا بگذارم بروم
تا رسیدن به قرار ازلی راهی نیست
پا اگر بر سر دنیا بگذارم، بروم
سهم من از همه عشق همین شد که گلی
گوشهی خاطرههایت بگذارم، بروم
پ.ن؛
هر چه خواستم حرفم گفتنی نبود، انگار برای این بخش از احساسات کلامینساختهاند یا به قول فرشتگان "قالوا ماذا قال ربکم، قالوا الحق"
مدح تو کی با سخن کامل شود
وحی باید بر قلم نازل شود
《همیشه حرف دلم با تو نیمه تمام گذشت...》
ما داغدار بوسه وصلیم...
گر عقل پشت حرف دل، اما نمیگذاشت
تردید پا به خلوت دنیا نمیگذاشت
از خیر هست و نیست دنیا به شوق دوست
میشد گذشت... وسوسه اما نمیگذاشت
این قدر اگر معطل پرسش نمیشدم
شاید قطار عشق مرا جا نمیگذاشت
دنیا مرا فروخت ولی کاش دستکم
چون بردگان مرا به تماشا نمیگذاشت
شاید اگر تو نیز به دریا نمیزدی
هرگز به این جزیره کسی پا نمیگذاشت
گر عقل در جدال جنون، مرد جنگ بود
ما را در این مبارزه تنها نمیگذاشت
ای دل بگو به عقل که دشمن هم این چنین
در خون مرا به حال خودم وا نمیگذاشت
ما داغدار بوسهی وصلیم چون دو شمع
ای کاش عشق سر به سر ما نمیگذاشت
پن:
حاج علی خوش لفظ حدود هشتصد نفر از رفقاش در جنگ شهید شدند که با ۹۵ نفر اونها عقد اخوت بسته بود
حاج علی چطور قلبش متلاشی نمیشه وقتی اقدام به بیان یا نوشتن خاطراتش میکنه
در حالی که بعضیا به خاطر رفاقت دورادور با شهید اگه بخوان ۵ صفحه از یه شهید بنویسن گریههای تا صبح و بی خوابهای مدام دست از سرشون بر نمیداره و به مرز جنون میرسن
شاید خدا ظرفیت اونها رو دید و به عنوان بقیت الشهدا انتخابشون کرد
بازماندگان شهدا گاهی افسوس از نرفتنشون میخورن اما همیطوری که هستن در نگاه من سرشار از عظمت هستند
با تموم خل بازیها و دیوونه بازیاشون حتی :)
برخی اتفاقات ساده آدم را عمری درگیر خود میکنند
مثلا یک نظر به چهره فردی، عشقی را بیدار میکند که تا ابد گریبان آدمیرا میگیرد. عشقی که چون تیغی دو لبه گاهی سعید و گاهی ...
اصلا انتظار نداشتم جمله «چی میگی بچه؟!» برای من چنین نقشی ایفا کند. خیلی دوست داشتم ببینمش اما روزگار چنین نخواست تا یک سال بعد فهمیدم چرا یکدفعه عاشق او شدم.
سال 92 جمعی با تکاپوی بسیار خود را به سوریه رساندند. بعد از دربهدریهای زیاد، موقع برگشت به ایران در فرودگاه دمشق، حیدر جلو رفت و خطاب به یکی از آنها گفت سرباز* تویی؟! پاسخ میشنود «چی میگی بچه؟!» میگه روزهای فتنه تو رو میدیدم که شلوار کردی پوشیده بودی و میزدی توی دل جمعیت.
من این جملات را حتی نشنیدم، فقط یکبار خواندم. اما مرغ دلم را هوایی کرد. الان که نگاه میکنم شاید دلیلش این باشه «فاجعل افئدة الناس تهوی الیهم» خدایا اونها رو عاشقشون قرار بده.
انگار دعای ابراهیم نه تنها برای ذریهاش بلکه برای اصحابشان نیز مستجاب شد.
محمد جنتی با اسم مستعار حیدر دو سال پیش شهید شد. چند روز قبل از این نیز پیکرش به ایران بازگشت.
• در اینجا سرباز اسم من نیست. به جای اسم واقعی فرد مورد خطاب، از این کلمه استفاده کردم.
اذان گفت. نمازخونه رو پیدا کردم. هنوز کسی نیومده بود به غیر از دو نفر که روبروی من به دیوار تکیه دادهبودند.
یکیشون روحانی جوانی بود با ریش کم پشت و خرمایی. رفتم جلوش روی پنجه پا نشستم و پرسیدم حاجآقا ببخشید اگه شوخی دستی کنم ناراحت میشی؟ گفت چطور؟
لپهاشو گرفتم کشیدم. آنقدر کیف داد که نگو. تا اون موقع لپ یه آخوند رو نکشیده بودم. اینقدر لپهای نازی داشت که نگو.
خلاصه رفیق شدیم و توی اون چند روزی که قم بودم مجبورم کرد سوره توبه حفظ کنم.
کی فکر میکرد کشیدن یه لپ سوره توبه، توبهاش باشه.
پنجم بلیت هواپیما گرفته بود که برگرده سر کار، به خاطر شرایط جوی لغو شد
بلیت اتوبوس گرفت اونم لغو شد
امروز اومد، بهش گفتم دیوونه آخه کی ۱۳ به در میاد سر کار
اما جعبه شکلات و عطر خوشبویی که زده بود کنجکاوم کرد، خصوصا از این آدم بد سلیقه انتخاب این عطر بعید بود
گفتم ماجرا چیه
گفت این شیرینی عقده!
گفتم تا یه هفته پیش که خبری نبود
گفت بلیت که کنسل شد به مامانم گفتم میری خواستگاری؟
ده تا اسم آورد اما هیچکدوم نمیخورد آخه توی فامیل ما آدم با حجاب زیاد نیست یه چادری فقط هست که همون رو گفتم و رفتیم و توی یه هفته تمام کارها انجام شد الانم اومدم
پن:
به این میگن ازدواج در وقت اضافه سادهتر و آسونتر از آنچه که میپنداشتید:)
راستی حرم امام امروز قشنگتر از همیشه به نظر میاومد
آن شب کهای مه من، دستم به دستت افتاد
انگشت کوچکت را،ای کاش میگرفتم
پن:
آیا کسی نائبالزیاره آرزومندان بارگاهش خواهد بود
لبخند تو آیین دعای همهی ما
تنها نه من از یاد تو در سوز و گدازم
پیچیده در این کوه صدای همهی ما
ای ابر اگر از خانهی آن یار گذشتی
با گریه بزن بوسه به جای همهی ما
ما مشق غم عشق تو را خوش ننوشتیم
اما تو بکش خط به خطای همهی ما
پ.ن:
گر یاد تو جرم است غمینیست که عشق است
جرمیکه نوشتند به پای همهی ما